English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (6801 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rebutting evidence U شاهد معارض
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presumption hominis U قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
interrupter U معارض
opponent U معارض
opponents U معارض
rebutting evidence U دلیل معارض
usucaption U تصرف بلا معارض
impeaches U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
witnessed U شاهد
looker on U شاهد
witnesses U شاهد
warranter U شاهد
testifier U شاهد
testate U شاهد
affiant U شاهد
witnessing U شاهد
witness U شاهد
observers U شاهد
theme U شاهد
themes U شاهد
vouchers U شاهد
observer U شاهد
blankest U شاهد
blank U شاهد
beholders U شاهد
beholder U شاهد
voucher U شاهد
testimonials U شاهد
testimonial U شاهد
skilled witness U شاهد متخصص
expert witness U شاهد خبره
instance U مثال شاهد
ocular witness U شاهد عینی
instances U مثال شاهد
witness U شاهد مدرک
challenging a witness U جرح شاهد
witnessed U شاهد مدرک
eyewitness U شاهد عینی
eye witness U شاهد عینی
eye-witness U شاهد عینی
eye witness U شاهد عینی
witnesses U شاهد مدرک
witnessing U شاهد مدرک
I swear by the almighty that… U خدا شاهد است که ...
The written statements of the witness. U اظهارات کتبی شاهد
To produce a witness. U دردادگاه شاهد آوردن
testator U شاهد میراث گذار
as God is my witness ... U خدا شاهد است ...
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
History is the best testimony. U تاریخ بهترین شاهد است
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
witnesses U گواه شاهد شهادت دادن
eyewitness U شاهد عینی گواه خوددیده
witnessing U گواه شاهد شهادت دادن
witness U گواه شاهد شهادت دادن
eyewitnesses U شاهد عینی گواه خوددیده
eye-witnesses U شاهد عینی گواه خوددیده
witnessed U گواه شاهد شهادت دادن
onlooker U رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
witness stand U محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
interferes U مانع شدن معارض شدن
interfered U مانع شدن معارض شدن
interfere U مانع شدن معارض شدن
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
voir dire U سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com